نقد فیلم پرتغال خونی
اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی
درباره وبلاگ


به وبلاگ نقد و اندیشه خوش آمدید
آخرین مطالب

کارگردان :

سیروس الوند : یکی از کارگردانانی که هرگز در سینمای ایران تحویل گرفته نشد و اغلب ساخته هایش هم تا به امروز متوسط بوده اند. الوند سالها پیش چند فیلم به نامهای « دست های آلوده » ، « مزاحم » و « برگ برنده » را روانه سینماها کرد که با فروش خوبی در گیشه مواجه شد اما از لحاظ هنری هیچ پیشرفتی محسوب نمی شد. پس از آن، « الوند » با ساخت فیلمهایی بی ارزشی نظیر « تله » و « رستگاری در هشت و بیست دقیقه » بار دیگر سقوط را تجربه کرد و تا به امروز که این مطلب را می نویسم این سقوط هر روز در حال افزایش سرعت است!


حواشی فیلم :

اکران بدون تبلیغ این فیلم حاشیه ساز بود. « سیروس الوند » به دلیل آنکه فیلمش33 بدون هرگونه تیزر و تبلیغاتی یکدفعه وارد سینماها شده گله مند بود و از هرکسی که در درسترس بود انتقاد کرد اما در نهایت فیلم هم تیزر تلویزیونی پیدا کرد و هم تبلیغات شهری.


درباره فیلم:

فیلمنامه فیلم اشکالات ریز ندارد بلکه همه اشکالاتش بزرگ و توی چشم هست!. اینکه از اول فیلم تا به انتهارشاهد مجموعه اتفاقات بی ربط به یکدیگر باشیم، واقعاً اعصاب خرد کن است.

در فیلم موقعیت هایی پیش می آید که هیچگونه دلیلی برای آنها ذکر نمی شود. از جمله اینکه این سرکار ترمه خانم برای چی اصلاً باید ماشین اش در خیابان خراب شود؟! شاید به من بگوئید که :« خب ماشین هست دیگرخراب می شود! » اما در اواسط فیلم وقتی می بینیم که ترمه یک ساعت 6 میلیون تومانی ناقابل ! به والا هدیه می دهد، به این فکر می افتیم که آیا این خانم نمی توانست چند میلیون پول ناقابل که برایش پول خرد به حساب می آید را صرف خرید یک ماشین سالم و نه قراضه کند!؟

شخصیت ترمه یکی از غیر واقعی ترین شخصیت های تاریخ سینمای ایران است که تابحال دیده ام. این خانم یک نقاش بسیار ماهر است که تابلوهایش را هرکجا که بگذارد به سرعت باد به فروش می رود؛ آن هم با قیمتی نجومی!. در ادامه او برای اینکه کمی مخش استراحت کند، عازم جزیره کیش می شود و در آنجا هم اتفاقاً یک نمایشگاه نقاشی می زند 4( اینکه چگونه به این سرعت مجوز گرفته و اینکار را انجام داده بماند! ) که با استقبال مواجه می شود. این در حالی است که این خانم بدون هرگونه زحمتی توانسته در یک شرکت و درست و حسابی استخدام شود و اتفاقاً نظر مهندس ثروتمند شرکت را هم به خود جلب کند و... « ترمه خوش شانس » بهترین عنوانی هست که می توانم به او بدهم!.

اسپانسرهای فیلم ظاهراً از کیش هستند و در آنجا کسب و کار دارند. به همین جهت فیلم در لحظاتی سر از کیش در می آورد که اصلاً ربطی به داستان ندارد. اینکه در جریان یک مثلث عشقی، خانم یکدفعه به سرش بزند که برود کیش آب و هوا عوض کند، اتفاقی است که فقط در سینمای ایران می افتد.

من عاشق نحوه کار کردن ترمه هم هستم! هر وقت بخواهد می آید و هر وقت هم که نخواهد نمی آید!. متاسفانه هنوز یاد نگرفته ایم که در ساخت فیلم به موارد حاشیه ایی هم توجه داشته باشیم و تمرکزمان را تنها بر روی شخصیت های فیلم نگذاریم؛ هرچند این فیلم به این مورد دوم هم توجه نکرده است.

فیلم یک شخصیت عجیب و غریب به نام سیاوش هم دارد که « حامد بهداد » آن را ایفا می کند. سیاوش در لحظاتی، به سبک فیلمفارسی شروع به گفتن این جملات که : « از بچگی کار می کرده تا خرج خانواده اش را بدهد » بر زبان می آورد تا احساس همدردی تماشاگر را برای خودش بخرد. اما زمانی که تماشاگر متوجه می شود هزینه اقامت5 سنگین سرکار خانم ترمه را در جزیره کیش ایشان پرداخت کرده ( اینکه با کدام منطق چنین کاری را انجام داده را من نمی دانم! ) از ته دل می خندد!.

شخصیت والا هم که « فریبزر عرب نیا » آن را ایفا می کند هیچ منطقی در پرداختش به کار نرفته.  در اوایل فیلم به ما گفته می شود که او دل خوشی از زنان ندارد و رفتارهایش هم همین را نشان می دهد اما در اواخر فیلم که می فهمیم او سیاوش را برای زیر نظر داشتن ترمه اجیر کرده بود، یک علامت سوال بزرگ در جلوی دیدمان شکل می گیرد که " والا " با آن ژست ضد زن ، چگونه می تواند چنین تصمیمی گرفته باشد!؟

متاسفانه روند اتفاقات فیلم به قدری ساده و غیراصولی نوشته شده است که حتی گره گشایی در فصل پایانی فیلم هم هیچ هیجانی در تماشاگر ایجاد نمی کند. شخصیت سیاوش در کل مدت زمان حضورش در فیلم به حدی اغراق آمیز رفتار می کند که هر کسی به راحتی می تواند حدس بزند که کاسه ایی زیر نیم کاسه قرار دارد.

سالهاست که سینمای ایران را دنبال می کنم اما هنوز نفهمیده ام که چرا در فیلمها ، شخصیت های زن که اتفاقاً آدمهایی با موقعیت اجتماعی مناسبی هستند، در یک نگاه و بدون هرگونه برخوردی، عاشق بازیگر نقش اول مرد می شوند!. شاید لازم باشد من هم مدتی در خیابان ها پرسه بزنم تا شاید یک خانمی که ماشین اش خراب شده را پیدا کنم!

« سیروس الوند » در همان دوران دهه ی 70 گیر افتاده و حالا حالاها هم به نظر نمی رسد که بتواند از آن خارج شود. اینکه وسط خیابان ماشین خانم خراب شود و یکی بیاد درستش کند و بعد هم که گل و بلبل!، موضوعی است6 که سالهاست جایش را به روابط معقول تر داده است.

اما فیلم هرچقدر که از لحاظ سینمایی حرفی برای گفتن ندارد، در بحث لباس و مد فاخر است! در فیلم چه شخصیت های مرد و چه زن، در هر سکانس لباسی متفاوت بر تن دارند که احتمالاً مورد پسند خانمها قرار خواهد گرفت.

آرایشگر ، ببخشید گریمور! هم همانطور که انتظار داشتم، خانم « ضیغمی » را به غلیظ ترین شکل ممکن گریم ( آرایش؟ ) کرده که بدجوری توی چشم می زند. باور کنید من طرفدار برچیده شدن این نوع گریم ها در سینمای ایران نیستم اما خودتان ببینید که شخصیت ترمه با آن آرایش عجیب و غریب چه ضربه ایی به باور پذیر بودن فیلم زده است، سپس قضاوت کنید. متاسفانه در سینمای ایران سالهاست که تعریف گریم برای شخصیت زن صورت نمی گیرد و همه بازیگران خانم بصورت واحد، به شکل غلیظ آرایش می شوند!.

بازی بازیگران هم همسو با فیلمنامه فیلم فاجعه است. بدترین بازیگر فیلم بدون شک « نیوشا ضیغمی » است. « ضیغمی » بازیگری بود که در هنگام ورودش به سینما با فیلم « شوریده » ( کسی این فیلم را دیده؟! ) کاندید دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن از جشنواره بیست و چهارم فیلم فجر شده بود و امید می رفت که یک بازیگر خوب به پیکره سینمای ایران اضافه شده باشد اما با گذشت چند سال ثابت شد که نه تنها این پیش بینی کاملاً غلط بوده، بلکه امروز ما شاهد این هستیم که ایشان متاسفانه تبدیل به یکی از بدترین بازیگران سینمای ایران شده اند که کوچکترین نشانی از بازی زیرپوستی در بازیهایشان به چشم نمی خورد. « ضیغمی » بیان بسیار ضعیفی دارد، گریه هایش اصلاً و ابداً قابل باور نیست ، حرکات صورتش فاجعه بار است، و در کل فقط یک مانکن خوش لباس است که در جلوی دوربین جولان می دهد!. خدا رحمت کند « آن بنکرافت » را که اگر زنده بود، یک سیلی محکم به خاطر بازیهای ضعیف « نیوشا ضیغمی » نصیبش می کرد!.

« فریبزر عرب نیا » هم با آن ستاره ایی که در دهه ی 70 شمسی سراغ داشتم، فاصله های بسیاری دارد. به نظرم « عرب نیا » هنوز نتوانسته خودش را با جریان سینمای مدرن ایران وفق دهد به همین جهت هم برای تماشاگر امروز سینمای ایران قابل باور نیست. جنس بازی « عرب نیا » کماکان همان نگاه های خیره دهه ی هفتادی اش است.

« حامد بهداد » که اینروزها معمولاً نامش را را در 3 از 5 فیلم به اکران درآمده می بینیم، همانی است که ماه ها بر پرده سینماها می بینیم. اصولاً بهداد در بازیهایش کمترین تغییر پذیری ممکن را دارد و صادقانه بگویم به جز در مواردی، اصلاً نمی توانم فرم بازی اش را قبول کنم. البته این را هم فراموش نکنید که شخصیت سیاوش چیزی هم ندارد که « بهداد » بخواهد به خاطرش به آب و آتش بزند.

فیلم در دقایق ابتدایی خود سکانسی دارد که در آن صورت ترمه  کثیف شده است. این کثیفی به قدری غیرحرفه ایی انجام گرفته که تماشاگر را به خنده وا می دارد.

این فیلم یکجورایی به یکی از ساخته های قبلی « سیروس الوند » به نام « تله » هم شباهت دارد. در فیلم « تله » هم یک مثلث احمقانه شکل می گرفت که سرانجامش احمقانه تر از پرداخت فیلمنامه اش بود!، « پرتقال خونی » یکجورایی شبیه همان فیلم است.

 

7

کلام آخر :

من شخصاً نمی توانم با سینمای « الوند » ارتباطی برقرار کنم. « الوند » هنوز نتوانسته سینمای مدرن را درک کند و برای مخاطبان حرفه ایی سینما فیلم بسازد. « پرتقال خونی » تنها تلاشی است برای اینکه چرخه این سینما بگردد که اتفاقاً این کار را هم به خوبی انجام نگرفته است. وقتی خودِ « الوند » در مصاحبه ایی عنوان کرده بود که « پرتغال خونی » بهترین فیلمش نیست، دیگر چه انتظاری می توانید از این فیلم داشته باشید ؟!


منتقد : میثم کریمی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 125
بازدید هفته : 187
بازدید ماه : 607
بازدید کل : 56015
تعداد مطالب : 207
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 2


محبوب کن - فیس نما