نقد فیلم مرهم
اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی
درباره وبلاگ


به وبلاگ نقد و اندیشه خوش آمدید
آخرین مطالب
سه شنبه 29 تير 1391برچسب:نقد فیلم مرهم, :: 18:39 :: نويسنده : علی اسدی سهند آبادی

نمایش آسیبها،نیازها و مشکلات نوجوانان و جوانان تقریباً فصل مشترک تمام کارهای داوودنژاد بوده است.در این فیلم هم او با صراحت و جسارتی تحسین برانگیز و با نمایش تصاویری تکان دهنده بر مبنای واقعیتهای تلخ اجتماعی به بحران روابط بین نسلها و عوارض فاجعه بار آن می پردازد.معضل بسياري از جوانان چندان حادّ نيست اما وفتي مرتبا با انواع محدوديتها و مخالفتها روبرو مي شوند،اين زخم ناسور و غیر قابل درمان می شود.مرهم به خانواده ها مي آموزد تا فرزندانشان را بيشتر درك كنند تا آنها امنیت و استقلال را به اشتباه در بیرون از خانه جستجو نکنند.مریم در جستجوی محبت،احترام و استقلال از خانه اي كه در آن تعصب، دیکتاتوری و فقر حكمفرماست فرار می کند.اما در جامعه هم می فهمد رویایی که دنبالش بوده سرابي بيش نيست.پسري که بهش علاقمند بود و به اتکای او از خانه گريخته بود پس از معتاد کردنش او را به حال خود رها می کند.در این شرایط تنها کسی که همواره حامی و نگران اوست مادر بزرگ دلسوز و مهربانش است که شخصیتش دقیقاً نقطه مقابل پدر دختر است که با رفتار خشن و بی عاطفه اش باعث فراری شدن دختر می شود.او برای نوه اش پول می برد،همراه او برای خرید مواد می رود و در آنجا سپر بلای او در برابر دست درازی اراذل می شود،حتی تا شمال و به خانه  خواهری که سالهاست با او ارتباطی نداشته نیز می رود.او در تمام این مدت رنج می کشد و غصه می خورد اما دخترک را نصیحت نمی کند چون می داند در این شرایط اصلاً گوشش بدهکار نیست فقط عین سایه دنبال او می رود و نهایتاً به او می گوید که هیچ ماده مخدری نمی تواند به جوانان کمک کند.اين خود آنها هستند كه مي توانند با همت و اراده،دنياي سیاهشان را تغيير دهند.

 

مهمترین ویژگی فیلمنامه(صرفنظر از روایت روان و جذاب داستان) مرهم رعایت ایجاز در آن است بنحویکه در دو سکانس مهم:آغاز فیلم و فرار مریم اطلاعاتی اساسی از شخصیتهای اصلی،روابط گسسته و آشفته خانوادگی و دلایل این آشفتگی به بیننده می دهد.پرداخت درست شخصیتها یکی دیگر از نقاط قوت فیلمنامه است.بطور مثال شخصیت رضا که وقتی مریم را که در حال فرار از چنگال نامردی در جنگلهای شمال(كه قصد سوء استفاده از وي را دارد)نجات می دهد خیلی منطقی و موقرانه آن فرد را سرجایش می نشاند.در صورتیکه شاید تماشاگر در این صحنه انتظار فردین بازی از او داشت اما داودنژاد تعمداً از این کار پرهیز می کند و مانع افتادن فیلم به ورطه فیلمفارسی می شود.او در جایی دیگر مریم را به دست معمار میانسالی می سپارد که در یکی از ویلاهای مادربزرگش او را اسکان دهد اما بعداً متوجه می شویم  این معمار هوسباز از هر راهی(با پبشنهاد پول یا کلک استفاده از مامور قلابی) دنبال سوء استفاده  از مریم است.تماشاگر ابتدا این کار رضا را(با توجه به شناخت او از معمار) بسیار ناجوانمردانه مي پندارد اما با گذشت زمان متوجه می شود كه نيت وي اين بوده كه دخترك بفهمد در بیرون از خانه چه گرگهایی چشم انتظار طعمه ای چون او نشسته اند.البته رضا شخصیت کاملاً مثبتی هم نیست.او اگر در جایی این چنین رفتار انساندوستانه ای از خود بروز می دهد در جایی دیگر هم می بینیم که دنبال زد و بندهاي غيرقانوني و پنهانی مالي است.علیرضا داودنژاد در یکی از گفتگوهای خود در این زمینه می گوید:"نسل رضا و طناز گرفتار تعارضات پيچيده و فرساينده‌اي هستند.از يك طرف ما آنان را با يك فرهنگ رسمي مواجه كرده‌ايم كه در فضاي عمومي با آن روبه‌رو هستند و از سوي ديگر با واقعياتي مواجهند كه متفاوت است.فضاي اصلي اجتماع امروز ما و كاركردهاي اصلي آن در اختيار سياست و اقتصاد است.در اين ميان فرهنگ به دليل اين كه پديده‌اي زود بازده نيست، بتدريج از حوزه زندگي واقعي ما دور مي‌شود.اين تعارضات نسل‌هاي ما را بين فرهنگ تشريفاتي و واقعيت دچار تضاد و تناقض كرده است."

 

سبک فیلمبرداری دوربین روی دست(که در بیشتر صحنه ها شاهد آن هستیم) و دوربین پر تحرکی که مدام از این سو به آن سو می رود به نوعی نمایشگر آشفتگی،بی قراری و عصبیت موجود در شخصیتها و فضای داستان است.استفاده از این تکنیک کمک شایانی به باورپذیرتر شدن فیلم از سوی مخاطب کرده است.یکی دیگر از نکاتی که نقش موثری در تاثیر گذاری و باور پذیری بیشتر فیلم داشته است بازی فوق العاده بازیگران آن است بویژه کبری حسن زاده (اشرف السادات) كه اتفاقاً چون اصلاً بازیگر نیست،نقش خود را زندگی کرده و بعبارت دیگر خود واقعی اش را به نمایش گذاشته است.از اینرو بسیار عالی ظاهر شده است.طناز طباطبایی هم با راهنمایی کارگردان تلاش موفقی داشته که از کاراکتر یک بازیگر حرفه ای دور شود و جنس بازی خود را به نابازیگران فیلم نزدیک کند و بهمین خاطر شاید بتوان گفت بهترین و متفاوت ترین بازی دوران کاری خود را ارائه داده است.تنها بازی ضعیف فیلم مربوط به رضا داودنژاد است که هیچ نکته تازه ای و هیچ تفاوت خاصی در بازی اش نسبت به نقش آفرینیهای پیشینش نمی بینیم.همان خونسردی همیشگی، همان لبخندها،همان مدل حرف زدن،همان لختی بدن،همان شوخ طبعی و... از اینرو به نظر می رسد انتخاب درستی برای این نقش نبوده است.

 

 اما شاید تأثیرگذارترین بخش فیلم سکانس پایانی آن باشد که بی اغراق شاید بتوان آن را عاشقانه ترین صحنه سینمای پس از انقلاب نامید،هنگامی که مادربزرگ پریشان و بی قرار منتظر نوه اش است و مریم هق هق کنان خود را به دستهای چروکیده و پر از مهر او می سپارد.مادر بزرگ،مرهم درد دختر را می داند و در صحنه فرار مریم هم به پدرش می گوید که این دختر تنها یک ذره محبت می خواهد و نهایتاً هم خودش با این اکسیر جادویی که"خارها را گل می کند" کاری می کند تا مریم که دیگر تلخی واقعیت را چشیده،آرامش و امنیت را در آغوش گرم و پر مهر "عزیزش" پیداکند.

 

 

 

*مصرعی ا ز یکی از اشعار حضرت حافظ با این مطلع:

 

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

 

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را مرهمی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 125
بازدید هفته : 185
بازدید ماه : 605
بازدید کل : 56013
تعداد مطالب : 207
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 2


محبوب کن - فیس نما